آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

واکسن 18 ماهگی و شیرین زبونیهای آرتینم

شکر مامان بالاخره گل پسرم واکسنش رو زد. با 14 روز تاخیر. به علت مریضی واکسنت عقب افتاد. ولی خدا رو شکر دیروز واکسنت رو زدیم. گفتن خیلی دستش درد میگیره، دستمال گرم کن بذار روش. من هم یکبار انجام دادم ولی دیدم درد نداری دیگه این کار رو ادامه ندادم. خدا رو شکر خیلی خوب بودی و تا امروز هم مشکلی نداشتی، فقط وقتی رو قسمت واکسنت دست میزدیم دردت میومد. چکاب 18 ماهگیت هم به شرح زیره: قد: 84 سانتیمتر وزن:  11/250 کیلوگرم دور سر: 50 سانتیمتر خیلی عقب افتادم از نوشتن شیرین کاریهات. آخر ساله و کار و کار و کار. هم خونه و هم سر کار. و اما: از شیرین زبونیت بگم که دل می بری حسابی. هرچی میگیم تکرار میکنی. میگم...
28 اسفند 1391

اولین خواب تو تخت خودت

عشق مامان دیشب برای اولین بار تو تخت خودت تا صبح خوابیدی. هوررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررا البته قبلا چند بار تلاش کرده بودم ولی فقط تا 3 یا 4 صبح می خوابیدی و بعدش با گریه میومدی پیش من. دیگه تصمیمم رو گرفتم و شما هم منو یاری کردی. شب ساعت 12/5 خوابوندمت البته به زور. چون بعدازظهر از ساعت 5 تا 9 خوابیده بودی، خوابت نمی برد. انقدر تو تخت ما وول خوردی و می می خوردی تا بالاخره تسلیم شدی و خوابیدی. حدود ساعت 1 بردم تو تخت خودت. شما هم خوابیدی تا ساعت 4 که یکبار بلند شدی بهت شیر دادم و دوباره خوابیدی تا صبح که مجبور بودم برای رفتن به مهد آماده ات کنم. البته قبلش یک شیشه شیرعسل بهت دادم و خودت گر...
19 اسفند 1391

هجده ماهگی آرتین خان اول

خوشگل ترین پسر دنیا هجده ماهگیت مبارک   فونت زيبا ساز امروز باید می بردیمت واکسن 18 ماهگیت رو بزنیم. ولی چون داری دارو می خوری گذاشتیم برای چند روز دیگه که کاملا خوب شی. انشالله.   اینم یه عکس بعد از مریضی آرتین. خیلی لاغر شده پسرم. از این روزها بگم که بعد از یک هفته از دیروز رفتی مهد کودک. امروز هم ازتون عکس نوروز گرفتن. راستی سه روزی هست که تو دهنت برفک زده. علتش رو نمیدونم، اوایل اذیت می شدی ولی خدا رو شکر بهتری. خدا رو شکر که مهد نبودی اینطوری شد. آخه تا یک کم مریض هم میشی، میگن از مهده. حالا چی میگن؟  . بعضی ها میگن یه چیزه کثیف گذ...
13 اسفند 1391

مسابقه

فونت زيبا ساز به علت مریضیهای آرتین و گرفتاریهای این چندوقته، دیر به دوستام سر زدم. از همشون عذر می خوام. امروز سری به وبلاگ کوروش جون زدم. داشتم پستهای قبلی رو می خوندم تا به پست مسابقه رسیدم. منا جونم من و آرتین رو تو مسابقه چرا نی نی وبلاگی شدیم؟ شرکت داده بود. حالا چرا نی نی وبلاگی شدیم؟ یادش بخیر؛ با چه ذوقی این وبلاگ رو ساختم تا همه چیز رو درمورد دردونم بنویسم. تا دفتر خاطراتی باشه برای پسرم. با وجود دوستای نازنینی مثل شما این راه رو ادامه دادم. همسرم همیشه به من میگه فکر نمی کردم وبلاگ رو ادامه بدی. جواب من هم همینه: بخاطر دوستای وبلاگیمه. دوستایی که با ناراحتیهای همدی...
10 اسفند 1391

امان از بیماری ...

پسر گلم دل و دماغی برای نوشتن نیست. خسته ام. داغونم. خیلی تو این چند وقته مریض شدی. همه می گن از مهد کودکه. ولی پرس و جو کردم تو مهدت هیچکس به اندازه شما مریض نمیشه. فدات شم. انقدر ضعیف شدی تو یه ماه اخیر 550 گرم کم کردی. سه روزه به هیچ چی دهن نمی زنی. نمی دونم چه کار کنم. سه شنبه رو مبل نشسته بودی و نانای می کردی که یهو با سر اومدی زمین. خدا رحم کرد به میز جلوی مبل نخوردی. کمی بهت آب دادم. ولی بالا آوردی تا 2 ساعت 4 بار بالا آوردی. سریع رسوندیمت بیمارستان طالقانی. پس از معاینه خدا رو شکر دکتر گفت ویروسه و از ضربه نیست. یه آمپول خوردی. دو بار دیگه بالا آوردی و خوابیدی. صبح بردمت مهدکودک. یکبار دیگه بالا آورده بودی ولی گفتن که بهتری....
7 اسفند 1391
1